Template By: NazTarin.com
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
طراحي بنر رايگان براي شما(وبلاگ همه جوره!)
و آدرس
aliamirifar.loxblog.com لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
.
.
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرماييد
دلم دریاچه ی غم شد دوباره / قد آیینه ها خم شد دوباره
صدای سنج و دمام اومد از دور / بخون ای دل محرم شد دوباره . . .
.
.
عالم ، همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب ، خدا خدا بایدمان
تا پاک شود ، زمین ز ابنای یزید
همواره حسین ، مقتدا بایدمان . . .
.
.
.
ادامه در ادامه مطلب
نظر یادت نره
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
#####################
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد
#####################
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند
#####################
عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت
#####################
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن "نیست
دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد
#####################
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد
#####################
عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق
#####################
عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن
#####################
عشق بینایی را می گیرد
دوست داشتن بینایی می دهد
#####################
عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار
#####################
عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر
#####################
از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر
#####################
عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد
#####################
عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
#####################
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند
#####################
در عشق رقیب منفور است،
در دوست داشتن است که:"هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند"
#####################
عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند
و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد
#####################
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست
#####################
خدایا! به هر که دوست میداری بیاموز که:عشق از زندگی کردن بهتر است.
و به هر که دوست تر میداری بچشان که:دوست داشتن از عشق برتر
همه از من میترسن ، من از نیسان آبی
عاشق بی انتظار مادر
علم بهتر است یا ثروت؟ ، هیچکدام فقط ذره ای معرفت !
دا کر سی چنت بی. (یعنی مادر پسر برای چی خواستی؟)
به گنده تر و خرتر از خودت احترام بگذار!
به مد پوشان بگویید آخرین مد کفن است
ناز نگات قشنگه!
تند رفتن که نشد مردی / عشق است که برگردی
هر کجا محرم شدی -چشم از خیانت باز دار / -چه بسا محرم با یک نقطه مجرم میشود،
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز / جوان به حادثه ای زود پیر میشود گاهی
“دست بزن ولی خیانت مکن”
منم یه روز بزرگ میشم.
زندگی بر خلاف آرزوهایم گذشت.
داداش جان به خاطر اشک مادر یواش!
افسوس همه اش افسانه بود!
من از عقرب نمیترسم ولی از سوسک میترسم / من از دشمن نمیترسم ولی از دوست میترسم.
من نمی گویم مرا ای چرخ سرگردان مکن / هرچه می خواهی بکن محتاج نامردان مکن!
شد شد، نشد نشد
بمیرد آنکه غربت را بنا کرد / مرا از تو، ترا از من جدا کرد
برگ از درخت خسته می شه پاییز فقط یه بهانه است
در این دنیا که مردانش عصا از کور می دزدند ، من بیچاره دنبال مرد می گردم
دنبالم نیا آواره میشی
رفاقت قصه تلخی است که از یادش گریزانم
روی قلبم نوشتم ورود ممنوع ، عشق آمد گفتم بیسوادم!
“تو هم خوبی!
از بس خوردم مرغ و پلو ، آخر شدم مارکوپولو
سر پایینی پرنده ، سر بالایی شرمنده
اسیرتم ولی آزاد !
وصیت نامه زیبای حسین پناهی
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند!
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد!
در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش میطلبم.
روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟`
دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: "بله."
استاد پرسید: "هر چیزی را؟"
پاسخ دانشجو این بود: "بله هر چیزی را."
استاد گفت: "در این حالت، خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شر وجود دارد."
برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند. استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است.
ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: "استاد، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته."
دانشجو پرسید: "آیا سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟"
دانشجو پاسخ داد:
"البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم."
دانشجو ادامه داد: "و تاریکی؟"
استاد پاسخ داد: "تاریکی وجود دارد."
دانشجو گفت:
"شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود. تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم."
و سرانجام دانشجو پرسید:
- "و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟
خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود."
و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند.
نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود
دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، در عزایش گوسفندها سربریدند ( شریعتی )
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
از خداوند چیزی برایت میخواهم که جز خدا در باور هیچکس نگنجد! دکتر شریعتی.
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرد ، آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم که هست.. ( دکتر علی شریعتی )
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
روزگاریست که شیطان فریاد می زند: آدم پیدا کنید! سجده خواهم کرد. ( شریعتی )
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
در دردها دوست را خبر نکردن ، خود نوعی عشق ورزیدن است! ( دکتر شریعتی )
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
گاهی گمان نمیکنی ولی میشود ، گاهی نمی شود که نمی شود! گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست! گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود! گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست! گاهی تمام شهر گدای تو می شود!!! < شریعتی >
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
ساعتها را بگذارید بخوابند! بیهوده زیستن را نیاز به شمردن نیست. ( دکتر علی شریعتی )
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
مشکلات انسانهای بزرگ را متعالی می سازد و انسانهای کوچک را متلاشی. ( شریعتی )
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
خدایا،به من توفیق تلاش در شکست،صبر در نومیدی،رفتن بی همراه،جهاد بی سلاح،کار بی پاداش،فداکاری در سکوت،دین بی دنیا،عظمت بی نام،خدمت بی نان،ایمان بی ریا،خوبی بی نمود،مناعت بی غرور،عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت،و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند،روزی کن.(دکتر علی شریعتی)
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
بغض بزرگترین نوع اعتراض در برابر آدم هاست اگر بشکنه دیگه اعتراض نیست التماسه. دکتر شریعتی.
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
زخمی بر پهلویم هست روزگار نمک می پاشد و من پیچ و تاب میخورم و همه گمان میکنند که من میرقصم. ( دکتر شریعتی )
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
نامم را پدرم انتخاب کرد ، نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم! دیگر بس است ، راهم را خودم انتخاب می کنم. ( دکتر شریعتی )
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
دلی که ازبی کسی تنها است،هرکس رامیتواندتحمل کند.!
(دکترشریعتی)
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
به دکتر شریعتی گفتند استاد سیگار طول زندگی رو کوتاه میکنه ، دکتر در جواب گفتند من به عرض زندگی فکر میکنم.
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
در دشمنی دورنگی نیست ، کاش دوستانم هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند.
++++++++ اس ام اس فلسفی و آموزنده++++++++
خیلی اوقات آدم از آن دسته از چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد.
گاو ماما میکرد
گوسفند بع بع میکرد!
سگ واق واق میکرد
و همه با هم فریاد میزدند : حسنک کجایی ؟
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود .
حسنک مدت زیادی است به خانه نمی آید
او به شهر رفته است و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن میکند
او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات
جلوی آینه به موهای خود ژل میزند
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست
چون او به موهای خود گلت میزند
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد
کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است
کبری تصمیم گرفته حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند
چون او با پتروس چت میکرد
پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت میکرد .
پتروس دید که سد سوراخ شده
اما انگشت او درد میکرد چون زیاد چت کرده بود
او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند .
پتروس در حال چت کردن غرق شد
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود
اما کوه روی ریل ریزش کرده بود
ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت
ریزعلی سردش بود و دلش نمیخواست لباسش را درآورد.
ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت
قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد.
کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت
خانه مثل همیشه سوت و کور بود .
الان چند سالی است کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد
او حتی مهمان خوانده هم ندارد
او حوصله مهمان ندارد .
او پول ندارد تا شکم مهمانها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید
چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت
اما او از چوپان دروغگو گِله ندارد
چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد
اولین روز باراني را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
و من غافلگیر شدم
سعی می کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد
.
و
و
و
و
چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم
.
.
.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
تنها برو
.
.
دكتر شريعتي
الفبای زندگی ...!
متن وصيتنامه ي دكتر شريعتي رو با پسوند pdf براتون گذاشتم.
حتما دانلود كنين خيلي زيباست از دستش نديد...
دانلود با لينك مستقيم (حجم:91kb)
● بخوانیم و عمل کنیم.
۸۴) هیچ صیادی نمی تواند در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید کند
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود روی ساحل نوشت دریا دزد کفشهای من،مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ماسه ها نوشت دریا سخاوتمندترین سفره هستی موج آمد و جملات رابا خود شست...
تنها این پیام باقی ماند حرفهای دیگران را در وسعت خویش حل کن تا دریا بمانی.
|
در زندگی
سه چيز باز نميگردد:
زمان،كلمات و موقعيتها.
سه چيز نبايد از دست برود:
آرامش،اميد و صداقت.
سه چيز قطعي نيست:
رؤياها،موفقيت و شانس.
و سه چيز از با ارزش ترينهاست:
عشق،اعتماد به نفس و دوستان واقعي.
اگر روزی دشمن پيدا كردی، بدان در رسيدن به هدفت موفق بودی¤
اگر روزی تهديدت كردند، بدان در برابرت نا توانند¤
اگر روزی خيانت ديدی، بدان قيمتت بالاست¤
اگر روزی تركت كردند، بدان با تو بودن لياقت ميخواهد¤
يکي از دبيرستان هاي تهران هنگام برگزاري امتحانات سال ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که ''شجاعت يعني چه؟'' محصلي در قبال اين موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت يعني اين'' و برگه ي خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته يود ! اما برگه ي آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفيد او نمره 20دادند فكرميكنيد اون دانش آموز چه كسي مي تونست باشه؟ دکتر شریعتی
هرگاه در مسیری دو خر از روبرو (شاخ به شاخ) به یکدیگر برسند، و مسیر به قدری تنگ باشد که این دو باید کمی از وسط جاده کنار رفته، به دیگری راه بدهند تا بتوانند رد شوند، هیچکدام از خرها از جای خود تکان نمیخورند.
نتیجه گیری: خیلی وقتها برای رسیدن به نتیجه مطلوب بایستی به طرف مقابل امتیاز بدهید، به بازی "بُرد ـ بُرد" بیاندیشیم، سیاستمدار باشیم، دور از جون و بلا نسبت شما، خر نباشیم!
حکایت بچه های بالا و پایین شهر
.
من همسن و سال پسر تو هستم ،
تو همسن و سال پدر من هستی.
پسر تو درس می خواند و کار نمی کند،
من کار می کنم و درس نمی خوانم.
پدر من نه کار دارد ، نه خانه،
تو هم کاری داری هم خانه ، هم کارخانه ؛
من در کارخانه ی تو کار می کنم.
و در اینجا همه چیز عادلانه تقسیم شده است:
سود آن برای تو ، دود آن برای من.
من کار می کنم ، تو احتکار می کنی.
من بار می کنم ،تو انبار می کنی.
من رنج می برم، تو گنج میبری.
من در کارخانه ی تو کار میکنم.
و در اینجا هیچ فرقی بین من و تو نیست:
وقتی که من کار می کنم، تو خسته می شوی،
وقتی که من خسته می شوم ، تو برای استراحت به شمال می روی،
وقتی که من بیمار می شوم ،تو برای معالجه به خارج می روی.
من در کارخانه ی تو کار می کنم.
و در اینجا همه کارها به نوبت است:
یک روز من کار می کنم، تو کار نمی کنی،
روز دیگر تو کار نمی کنی ، من کار می کنم.
من در کارخانه ی تو کار می کنم
کارخانه ی تو بزرگ است.
اما کارخانه ی تو هر قدر هم بزرگ باشد،
از کارخانه ی خدا که بزرگتر نیست.
کارخانه ی خدا از کارخانه ی تو و از همه ی کارخانه ها بزرگتر است.
و در کارخانه ی خدا همه ی کارها به نوبت است،
در کارخانه ی خدا همه چیز عادلانه تقسیم می شود.
در کارخانه ی خدا ، همه کار می کنند.
در کارخانه ی خدا ، حتی خدا هم کار می کند.
هرچند که خسته ایم از این حال ...................... نیا
مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بودند. در حالی که مسافران در
صندلی های خود
نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که در
کنار پنجره
نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در
حال حرکت را با
لذت لمس می کرد، فریاد زد: پدر نگاه کن درخت ها حرکت می کنند. مرد مسن با لبخندی
هیجان پسرش را
تحسین کرد.
کنار مرد جوان زوج جوانی نشسته بودند که حرف های پدر و پسر را می شنیدند و از پسر
جوان که مانند
یک کودک 5 ساله رفتار می کرد، متعجب شده بودند. ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد
: پدر نگاه کن،
رودخانه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند. زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می
کردند. باران
شروع شد . چند قطره باران روی دست پسر جوان چکید و با لذت آن را لمس کرد و دوباره
فریاد زد:
نگاه کن. باران می بارد . آب روی دست من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاوردند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به
پزشک مراجعه
نمی کنید؟ مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم. امروز پسرم برای
اولین بار در زندگی
می تواند ببیند !
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را
بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد
میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند اما پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد.
آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر
است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد.
مادر که در حال آشپزی بود ، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند
خواند.
او نوشته بود :
صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان
بیرون بردن زباله 1000 تومان
جمع بدهی شما به من :12.000 تومان !
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و
سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:
بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که : هزینه عشق واقعی من به تو هیچ
است
وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر
حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد
.
گفت: مامان ... دوستت دارم
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!
نتیجه گیری اخلاقی :
نباید با گذشت زمان بعضی از مسائل زندگیو فراموش کنیم...
بعضی وقتها نیازه به این موارد فکر کنیم ...
کسانی که از خانواده دور هستند شاید بهتر درک کنند.
نتیجه گیری منطقی:
جایی که احساسات پا میذاره منطق کور میشه!!!
مادر متوجه نشد که پسرش داره سرش کلاه میذاره : جمع بدهی میشه
11.000 تومان نه 12.000 تومان...!
جملاتی آموزنده برای اندیشیدن
انیشتین میگفت : « آنچه در مغزتان میگذرد، جهانتان را میآفرینداستفان كاوی (از سرشناسترین چهرههای علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است كه میگوید:« اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایشها و رفتارتان توجه كنید؛ اما اگر دلتان میخواهد قدمهای كوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگیتان ایجاد كنید باید نگرشها و برداشتهایتان را عوض كنید .»
او حرفهایش را با یك مثال خوب و واقعی، ملموستر میكند...
دکتر شریعتی:
کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور
بود ،آن هم به سه دلیل:
اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آورjتر بود اینکه در آن سن و سال، زن داشت.
!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم،
آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم
و تازه فهمیدم که :
خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد.
روزي روزگاري تاجري بود كه 4 زن داشت....
ادامه داستان در ادامه مطلب....
خدايا بينشى به مابده كه درمورد راه رفتن كسى قضاوت نكنيم تا زمانى كه باكفش هايش راه نرفته ايم ...
(دكتر شريعتى)
سلام دوباره به همه دوستان!
روز پدر رو به همتون و همه پدراي ايرانمون تبريك ميگم!
اين پايين چندتا پيامك روز پدر واستون گذاشتم...
در دستات برام گهواره بودن / چشات مثل چراغ خــونه من
بجزء تو از همـــه دنیا بریدم / کسی رو مثل تو عاشق ندیدم
روزت مبارک پدر عزیزم...